دنيای اين رزهای من هم قد تن پوشم شده آنقدر دورم ازتو كه دنيا فراموشم شده
درگير تنهايي شده دنياي اين روزهاي مــن تنها مدارا ميكنم دنيا عجب جايي شده
هرشب تو روئياي خودم آغوشتو تن ميكنم آينده ي اين خونه رو با شمع روشن ميكنم
در حســـرت فرداي تو تقويمم و پر ميكنــم فــردا تصــور ميكنــم هر روز اين تنــــهايي و
همسنگ اين روزاي من حتي شبم تاريك نيست؛ اينجا بجز دوري تو چيزي به من نزدك نيست